چپ مدرن:صلح،خشونت
تاریخ انتشار: ۸ مهر ۱۴۰۱ | کد خبر: ۳۶۱۰۴۶۱۳
به این ترتیب قانون اساسی فعلی که از دوران آگوستو پینوشه به ارث رسیده است، حفظ خواهد شد. در این زمینه هادی اعلمیفریمان، تحلیلگر ارشد حوزه آمریکای لاتین، معتقد است بخشی از این رای منفی در واقع رد برنامه سوسیالیستی گابریل بوریچ بود. مردم شیلی احساس میکردند با تصویب این قانون ممکن است همان راهی که هوگو چاوز رفته طی شود و کشور وارد یکسری مشکلات جدید شود.
بیشتر بخوانید:
اخباری که در وبسایت منتشر نمیشوند!
-- از تاریخ شیلی آغاز میکنیم. برخی از تحلیلگران سیاسی معتقدند سالوادور آلنده به نحوی دموکراتیک قدرت را در دست گرفت، اما عملاً کمر به قتل دموکراسی بست. آلنده در زمانهای رشد کرد که جهان تحت سیطره دوران جنگ سرد بود؛ دورهای که ایدههای عوامفریبانه و تودهگرایانه بسیار کارکرد داشت. آلنده با بهرهگیری از همین ایدهها توانست در انتخابات پیروز شود؛ بهطوری که بسیاری او را نماینده پوپولیسم در شیلی میدانند. نظر شما در این رابطه چیست؟ آیا آلنده در شکلگیری پوپولیسم و رشد آن در شیلی نقش داشت یا اینکه فقط از زمینههای موجود برای پیشبرد اهدافش کمک میگرفت؟
تحولات تاریخ شیلی را باید در بستر جهان دوقطبی مورد بررسی قرار داد. در جهان دوقطبی ما شاهد این بودیم که ایالات متحده حساسیت خاصی نسبت به کشورهای آمریکای لاتین داشت. نگرانی آمریکا این بود که کشورهای آمریکای لاتین در دام شوروی نیفتند. به همین خاطر باید تحولات تاریخی شیلی را در قالب دوران جنگ سرد بررسی کنیم. سالوادور آلنده قدرت را در رقابت انتخاباتی به دست گرفت اما بعد از مدتی آگوستو پینوشه با کودتا قدرت را به دست آورد. زمینه کودتا همیشه در کشورهای آمریکای لاتین فراهم بوده است. دلیل این امر هم نیرومند بودن ارتش در این کشورهاست. درواقع ارتش در آمریکای لاتین همیشه حافظ منافع سرمایهداری بوده که البته این امر هم متاثر از رقابت استراتژیک قدرتها در این منطقه بوده است. با توجه به بحثهای تاریخی دیدگاههای متفاوتی در این زمینه وجود دارد. عدهای معتقدند اگر کودتا رخ نمیداد آینده نامعلومی در انتظار کشور بود و در واقع این کودتا زمینهای برای توسعه اقتصادی شیلی شد. درواقع با نهادینه شدن مکتب پسران شیکاگو در شیلی زمینه توسعه فراهم شد و کشور به سمت دموکراسی گفتوگو پیش رفت. عدهای دیگر مخالف کودتا هستند و میگویند این کودتا باعث عقبگرد تاریخی در شیلی شد. به هر حال دیدگاههای متفاوتی در این زمینه وجود دارد که برخی رادیکال و برخی دیگر معتدل است.
با روی کار آمدن سالوادور آلنده در شیلی و فیدل کاسترو در کوبای دهه ۷۰ میلادی، جریانهای دست چپی در جهان از جمله در ایران به این رویداد به عنوان یک پیروزی بزرگ جریان کمونیست نگاه میکردند. فکر میکنید، جریانهای چپ وطنی در تبیین منظرشان نسبت به توسعه چقدر تحت تاثیر این اتفاقها بودند؟
به گمان من مردم در آن زمان به دنبال اسطورهسازی از جریانهای چپ بودند. اگر بخواهیم واقعیت امر را مورد بررسی قرار دهیم به این نتیجه میرسیم که تجربه کشورهایی که بر مبنای ایدههای کمونیستی شکل گرفتند بسیار تلخ است. یک نمونه از این کشورها کوباست. اگرچه این کشور در برخی از شاخصها مانند بهداشت و آموزش موفق بوده اما در بسیاری از حوزهها دچار مشکلات عدیدهای است. در آن زمان چپهای ایرانی برداشت درستی از تحولات نداشته و به جای آنکه افکارشان مبتنی بر واقعیت باشد مبتنی بر هیجان و احساس بوده است. البته باید این نکته را هم عرض کنم که دیدگاههای احساسی بهطور کلی بر جامعه آن زمان ایران حاکم بوده است. اسطورهسازیهایی که از شخصیتهای چپ مانند فیدل کاسترو در ایران صورت میگرفت نشاندهنده همین امر بود. این اشخاص در ایران به عنوان نماد آزادی و مبارزه شناخته میشدند در حالی که در کشورهای خود به عنوان دیکتاتور مورد نقد قرار میگرفتند. دیکتاتورهایی که سالها کشورشان را در یک فضای استبدادی اداره میکردند. بنابراین واقعیت شکل دیگری دارد که چپها از آن غافل ماندند.اگر تاریخ کشورهای آمریکای لاتین را در نظر بگیریم متوجه میشویم که این کشورها شرایط مشابهی را تجربه کردهاند: تشکیل احزاب قدرتمند-کودتای نظامیان-ناتوانی نظامیان در اداره کشور-رفتن به سمت صندوقهای رای. درواقع این فرمولی بوده که این کشورها به شکلی آن را طی کردهاند. منتها جامعه چپ ایرانی در آن زمان تحت تاثیر احساسات و عواطف خاص کشورهای سوسیالیستی قرار گرفته بود و سعی میکرد به هر شکلی از این کشورها تقلید کند. اما آن چیزی که اهمیت دارد نتیجه است. نتیجهای که میبینیم: فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی، دیکتاتوری ورشکسته کره شمالی، اقتصاد بسته کوبا، تورم بالای ونزوئلا و مدل آزمون و خطای مکرر نیکاراگوئه است.
آیا آنگونه که جریان چپ میگوید، آلنده به دلیل استعمار آمریکایی سقوط کرد یا اینکه به دلیل ایدههای کمونیستی و به رسمیت نشناختن آزادیهای سیاسی و اقتصادی شکست خورد؟
نمیتوان سقوط آلنده را به یک مولفه تقلیل داد. ببینید جامعه شیلی بعد از به قدرت رسیدن آلنده وارد یک فضای برنامه سوسیالیستی شد. دولت آلنده سعی داشت این برنامه سوسیالیستی را با جامعه شیلی تطبیق دهد. با اینکه آلنده فردی متفکر و مترقی بود نتوانست موفق شود. یکی از دلایل سقوط آلنده ناتوانی دولت او در ایجاد امنیت بود. همین امر باعث شد که نظامیان به بهانه تامین امنیت وارد عمل شوند. دلیل دیگر مداخله ایالات متحده در شیلی بود؛ در واقع آمریکا تمایل نداشت آلنده بر سر قدرت بماند.به گمان من تا زمانی که در یک کشور زمینه کودتا که شامل نارضایتیهای داخلی میشود؛ وجود نداشته باشد، مداخله خارجی به نتیجه مطلوب نمیرسد. بدون شک در جامعه هرجومرجزده آن زمان قطعاً نارضایتی گستردهای از سیاستهای آلنده وجود داشته که موجب شده مداخله خارجی هم صورت بگیرد.
شاید بتوان پینوشه را بیشتر از هر کسی به رضاخان در ایران شبیه دانست، دیکتاتوری که با یک کودتا به قدرت رسید و در تلاش بود اصلاحات اقتصادی در کشور خود ایجاد کند. پینوشه دانش اقتصادی زیادی نداشت از اینرو در تلاش بود برای ساماندهی اقتصاد کشور، از متخصصان آمریکایی استفاده کند. بهطوری که او در سال ۱۹۷۵ با میلتون فریدمن، اقتصاددان برنده جایزه نوبل و استاد دانشگاه شیکاگو، دیدار داشت. او در این دیدار به دنبال راهحلی بود که از طریق آن بتواند اقتصاد در معرض سقوط شیلی را نجات دهد. منتها چنین شناختی از پینوشه در افکار عمومی خیلی کمرنگ است. دلیل این امر چیست؟
تجربه تاریخی کشورهای آمریکای لاتین نشان داده اکثر کسانی که با کودتا وارد عرصه سیاست شدند و قدرت را به دست گرفتند؛ بعد از مدت کوتاهی قدرت را واگذار کردند. اما این امر در مورد کودتای پینوشه صدق نمیکند. به گمان من پینوشه از زیرکی خاصی برخوردار بود. او در عین حال که با خودکامگی و اختناق کشورش را اداره میکرد به سمت اصلاحات اقتصادی نیز پیش میرفت تا بتواند رضایت مردم را به دست آورد. پینوشه سعی کرد از همان ابتدا با نسخهای که پسران شیکاگو (میلتون فریدمن) برای شیلی پیچیدند، پیش برود. او توانست با برنامه تجویزی سرمایهداری جهانی، کشور را به مسیر درستی هدایت کند. همین امر موجب شد وضعیت شاخصهای اقتصادی در شیلی بهبود پیدا کند. بنابراین نسخهای که پیچیده شد نسخهای عجیب و شگفتانگیز بود که تا آن زمان در کمتر کشوری اتفاق افتاده بود. همانطور که در ابتدا هم عرض کردم اکثر کودتاچیان و نظامیان در آمریکای لاتین کمی بعد از کودتا قدرت را واگذار میکردند اما این اتفاق در شیلی رخ نداد. شیلی سیستم اقتصاد آزاد بر مبنای سرمایهداری جهانی را تجربه کرد؛ سیستمی منحصربهفرد که باعث ارتقای جایگاه اقتصادی شیلی در منطقه و حتی در جهان شد. به همین خاطر هم شیلی را یک تجربه موفق از سرمایهداری میدانند.
رایدهندگان در شیلی با شرکت در همهپرسی این کشور، با اکثریت قاطع، قانون اساسی پیشنهادی جدید را رد کردند. این در حالی است که بازنویسی قانون اساسی، یکی از خواستههای اصلی معترضان در تظاهرات ضددولتی در سال ۲۰۱۹ بود. چه اتفاقی افتاد که نظر مردم تغییر کرد؟
گمان میکنم چهار مساله باعث تغییر نظر مردم شیلی شد. مساله اول، تجربه تلخ مردم شیلی از کودتای پینوشه بود. در واقع ترسی تاریخی از همان زمان بین مردم شیلی ایجاد شد؛ که با تبلیغات اخیر احزاب مخالف به این ترس دامن زده شد. مساله دوم، تجربه دولتهای سوسیالیستی شکستخورده در آمریکای لاتین است. نمونه این دولتها ونزوئلا، نیکاراگوئه و کوبا هستند.به گمان من تجربه شکستخورده این سه کشور ترسی عمیق را در مردم شیلی ایجاد کرده است. به همین خاطر هم زمانی که گابریل بوریچ برنامههای تغییر قانون اساسی را مطرح کرد مردم احساس کردند این برنامه رادیکال است و ممکن است شیلی را به برنامه سوسیالیستی سه کشور شکستخورده ونزوئلا، نیکاراگوئه و کوبا ربط دهد. شاید به خاطر داشته باشید زمانی که گابریل بوریچ وارد عرصه سیاست شد به خاطر عقایدی که داشت به عنوان هوگو چاوز جدید آمریکای لاتین شناخته شد. مساله سوم، تبلیغات و کمپینهایی بود که احزاب چپ میانه، راست میانه و راست رادیکال علیه قانون اساسی جدید به راه انداخته بودند. مساله چهارم، جوانی بوریچ بود. او نتوانست اطمینان مردم را برای اتخاذ سیاستهای جدید جلب کند. همه این موارد باعث شد مردم تمایلی نداشته باشند که قانون اساسی جدید را تصویب کنند.
قانون اساسی پیشنهادی از حمایت گابریل بوریچ رئیسجمهور چپگرای شیلی برخوردار بود. با این اوصاف آیا میتوان رای منفی مردم به قانون اساسی را به عنوان رای منفی به کمونیسم تعبیر کرد؟
بله، بخشی از این رای منفی درواقع رد برنامه سوسیالیستی گابریل بوریچ بود. مردم شیلی احساس میکردند با تصویب این قانون ممکن است همان راهی که هوگو چاوز رفته طی شود و کشور وارد یکسری مشکلات جدید شود. البته قرار است پیشنویس جدیدی نوشته شود تا همه در آن اجماع داشته باشند. به هر حال باید این مساله را در نظر بگیریم که ۴۴ درصد مردم به رهبر راستگرایان افراطی خوزه آنتونیو کاست رای دادند؛ و این رقم قابل توجهی است.
این همهپرسی چه درسی برای جریان چپ در شیلی دارد؟
جریان چپ باید خود را با مسائل جدید وفق دهد. در دنیای امروز ماهیت مسائل تغییر کرده است. در حال حاضر برای مردم جهان اتخاذ الگویی مثل کره شمالی و کوبا معنایی ندارد. اگر اندیشه چپ بتواند دیدگاه مترقی را در پیش بگیرد میتواند به حیات خود ادامه دهد. شما دیدگاه پترو در کلمبیا را بررسی کنید، متوجه میشوید که مرتب از صلح صحبت میکند. صلح در برنامههای سوسیالیستی و کمونیستی پدیده جدیدی است. ما همیشه سوسیالیسم و کمونیسم را به عنوان یک کشمکش و منازعه تاریخی مشاهده کردهایم که طبقهای علیه طبقه دیگر شورش میکند و آن طبقه را سرنگون میکند و در نهایت تا جایی پیش میرود که جامعه بیطبقه ایجاد میشود. به عبارت دیگر همیشه در اندیشههای چپ یک منازعه تاریخی در جریان است. بنابراین دیدگاه صلح پترو در کلمبیا قطعاً چرخشی در دیدگاههای سوسیالیستی است. به گمان من آن چیزی که در حال حاضر مورد نیاز جوامع بشری است همین دیدگاههای صلحطلبانهای است که مبتنی بر انرژیهای سبز، کمک به قومیتها، کمک به بازیابی زنان سرکوبشده در جهان و پیشگیری از خشونت است. اینها مسائلی است که چپ باید آن را بررسی کند تا بتواند راه خودش را به سوی آینده باز کند.
*منتشر شده در هفته نامه تجارت فردا
۶۵۶۵
کد خبر 1678853منبع: خبرآنلاین
کلیدواژه: کشورهای آمریکای لاتین برنامه سوسیالیستی گابریل بوریچ قانون اساسی سرمایه داری گمان من مردم شیلی رای منفی آن زمان ایده ها
درخواست حذف خبر:
«خبربان» یک خبرخوان هوشمند و خودکار است و این خبر را بهطور اتوماتیک از وبسایت www.khabaronline.ir دریافت کردهاست، لذا منبع این خبر، وبسایت «خبرآنلاین» بوده و سایت «خبربان» مسئولیتی در قبال محتوای آن ندارد. چنانچه درخواست حذف این خبر را دارید، کد ۳۶۱۰۴۶۱۳ را به همراه موضوع به شماره ۱۰۰۰۱۵۷۰ پیامک فرمایید. لطفاً در صورتیکه در مورد این خبر، نظر یا سئوالی دارید، با منبع خبر (اینجا) ارتباط برقرار نمایید.
با استناد به ماده ۷۴ قانون تجارت الکترونیک مصوب ۱۳۸۲/۱۰/۱۷ مجلس شورای اسلامی و با عنایت به اینکه سایت «خبربان» مصداق بستر مبادلات الکترونیکی متنی، صوتی و تصویر است، مسئولیت نقض حقوق تصریح شده مولفان در قانون فوق از قبیل تکثیر، اجرا و توزیع و یا هر گونه محتوی خلاف قوانین کشور ایران بر عهده منبع خبر و کاربران است.
خبر بعدی:
مسئول سیاست خارجی اتحادیه اروپا: اسرائیل خاورمیانه را دچار بدترین چرخه خشونت کرده است/ تلاشها برای راه حل دو دولتی باید افزایش یابد
به گزارش جماران؛ به نقل از ایرنا، جوسپ بورل مسئول سیاست خارجی اتحادیه اروپا با اشاره به جنگ غزه و بحران انسانی در این باریکه تصریح کرد که پاسخ نامتناسب (رژیم) اسرائیل به عملیات هفتم اکتبر (طوفان الاقصی)، خاورمیانه را دچار بدترین چرخه خشونت کرده است.
بورل که به انگلیس سفر کرده است، روز جمعه در سخنانی در جمع دانشجویان دانشگاه آکسفورد، گفت: «آنچه پس از گذشت هفت ماه در غزه رخ میدهد بسیار وحشتناک است.»
وی با تکرار مواضع خصمانه غرب علیه عملیات جنبش مقاومت اسلامی فلسطین (حماس) علیه رژیم صهیونیستی عنوان کرد: «اما یک اتفاق وحشتناک نمیتواند اتفاق وحشتناک دیگری را توجیه کند.»
مسئول سیاست خارجی اتحادیه اروپا در بخش دیگری از سخنان خود، به معیارهای دوگانه غرب در قبال جنگ در اوکراین و غزه اعتراف کرد و گفت: مردم واکنش سریع و قاطع ما را در حمایت از اوکراین مشاهده کردند اما نسبت به رفتار ما در قبال فلسطین تردید دارند. برداشت آنها این است که ارزش غیرنظامیان اوکراینی با مردم غزه، جایی که بیش از ۳۴ هزار غیرنظامی کشته شده و گرسنگی کودکان فلسطینی را میکشد، متفاوت است.
وی با اشاره به اینکه (رژیم) اسرائیل قطعنامه شورای امنیت سازمان ملل متحد درباره آتشبس در غزه را نقض کرده است تصریح کرد: ما باید در ادبیات خود به طور یکپارچه و منسجم عمل کنیم. اگر در جایی اعلام میکنیم که جنایت جنگی رخ داده است باید در هرجای دیگری که چنین اتفاقی رخ میدهد، با همین ادبیات سخن بگوئیم.
بورل همچنین خواستار افزایش تلاشها برای تحقق راه حل موسوم به دو دولتی شد و ادعا کرد که این مسیر، تنها راه رسیدن به صلح در خاورمیانه است.
به گزارش ایرنا، رژیم صهیونیستی طی نزدیک به هفت ماه گذشته، کشتار گستردهای را در غزه به راه انداخته و ضمن بستن تمام گذرگاهها و جلوگیری از ورود کمکهای امدادی، این منطقه را به یک ویرانه تبدیل کرده است.
این رژیم همچنین به بهانه نابودی حماس قصد دارد تا به شهر مرزی رفح، جایی که بیش از یک میلیون فلسطینی پناه گرفتهاند، حمله کند. این مساله نگرانیهای بینالمللی را برانگیخته و به رژیم صهیونیستی هشدار دادهاند که چنین اقدامی بحران انسانی در نوار غزه را وخیمتر میکند.
شورای امنیت سازمان ملل متحد ماه پیش قطعنامهای را در حمایت از برقراری آتشبس فوری در نوار غزه برای انتقال فوری کمکهای بشردوستانه تصویب کرد؛ اما رژیم صهیونیستی با حمایت تمامقد واشنگتن این قطعنامه را نادیده گرفته است و به کشتار مردم فلسطین ادامه میدهد.
بر اساس گزارشها، تاکنون افزون بر ۳۴ هزار فلسطینی شهید و بیش از ۷۷ هزار نفر دیگر مجروح شدهاند.